داستان حسنی امروزی در دنیای مجازی
سبک جدید و خنده دار داستان حسنی در دنیای مجازی
حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
…
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه
نه سیما جون، نه رعنا جون
…
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
…
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
…
باباش می گفت: حسنی می ری به سربازی؟
نه نمی رم نه نمی رم
…
به دخترا دل می بازی؟!
نه نمی دم نه نمی دم
…
گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
…
گلیه چرا ویبره میری؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی
…
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی؟!
…
نه که نمی دم
چرا نمی دی؟
واسه اینکه من قشنگم، درس خونم و زرنگم
اما تو چی؟
…
نه کارداری! نه مال داری! فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه
…
در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه
…
پری کوچولو، تپل مپولو، میای با من بریم بیرون؟
مامان پری، از اون بالا
…
نگاه می کرد تو و کوچه را
داد زد و گفت : اوی! بی حیا
…
برو خونه تون تو را بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز و تیزه
اما تو چی؟
…
نه کارداری؟ نه مال داری؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه
…
نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی؟
…
من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ؟
…
نه جانم
چرا نمیای؟
واسه اینکه من صبح تا غروب، پایین، بالا، شمال، جنوب، دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی؟
…
نه کارداری؟ نه مال داری؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه
…
حسنی یهو مثه یه جت
رسید به یک کافی نت
…
اون شد و رفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!
…
هیشکی نگفت کی هستی؟
چی کاره ای چی هستی؟
…
تو دنیای مجازی
علافی کرد و بازی
…
خوشحال و شادمونه
رفت و رسید به خونه
…
باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم؟
اره که می خوام اره که میخوام
…
چاهارتا شرعن بگیرم؟
اره که می خوام اره که میخوام
…
حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو
…
درست و راست و ریس کرد
رفت و تو کوچه فیس کرد
…
یه زن گرفت و شاد شد
زی ذی شد و دوماد شد
به نقل از www.doostiha.ir